رای؟؟؟
رای؟؟ چند سالی بود که این واژه لرزه ای به تنم می انداخت ... یاد آن روزی می افتم که با شوق و ذوق با این تفکر که رای من شمرده می شود برای نخستین بار شناسنامه برداشتم و با گام های محکم مسیر خانه تا مسجد محل را طی کردم ...
در تمام مسیر لبخندی به لب داشتم سرم را بالا گرفته بود و به افق و فردایی که نوید از روشنایی می داد نگاه می کردم و فردا را روشن تر از صلات ظهر می دیدم ...
اما متاسفانه عمر قدم های محکم و سر بالا خیلی زود پایان رفت و با ضربه هم پایم شکست و هم دلم ...
امسال نیز وقتی سخن از رای دادن بود محکم گفتم نه دیگر پاهایم توان ضربه خوردن ندارد و از همه مهتر دلی برای شکستن ندارم ...
با اینکه دیگران آینده را برایم روشن ترسیم کردند اما هنوز تردید دارم دست و دلم می لرزد که آیا باز رای من شمرده نمی شود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پی نوشت:
۱- رئیس جمهور محترم با سلام
فقط از تو یک چیز می خواهم آسایش و امنیت آن را به من می دهی؟؟؟
تو اگر باز کنی پنجره ای سمت دلت